خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

خوابهای طلایی

چند وقتیه که خوابهای سوررئال می بینم ....خیلی عجیب غریبه این خوابها .....خیلی ..... احمدرضا عابدزاده که یه توپی رو با دست پرتاب می کنه تو اتوبان پارک وی و توپ درست می افته جلوی ماشین علیرضا عزیز آهاری (یکی از بچه های دانشگاه که من کلی وقته نه دیده مش و نه باهاش صحبت کرده م ) اون ماشین با توپ حرکت می کنه و می ره تا جلوی پمپ بنزین ولنجک که توپ از کنترل ماشین خارج می شه می افته زیر کاجهای وسط اتوبان .... بعد ما با ماشین سر می رسیم داداش کوچیکه پیاده می شه توپ رو ور می داره ...می آیم خونه ی ما با توپ بازی می کنیم !! ....

توی کافه نادری نشسته م .... توی حیاط کافه نادری میز چیدن .... با صندلیهای خاص .... صندلیها بالاش چتر داره .. می دوم و یکی از میزها رو رزرو می کنم و زنگ می زنم به یه دوستی که  یه سال و نیمه ازش خبر ندارم و شماره تلفنش رو هم یادم نیست ....نمی دونم چی جوری بهش زنگ زده م ..... و اون فوری می رسه ....قیافه ش با تمام جزئیات می آد تو خوابم ....انگار که واقعا هست .... و من از خواب می پرم ....

نمی فهمم ...

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:08 ق.ظ

عجب...
چیزی که مشترکه تو این خوابها اومدن یه دوست قدیمیه. خب بهشون یه زنگ بزن. شاید خبریه.
شایدم هوس توپ بازی کرده بودی. شایدم چون زیاد می ری کافه ی نادری.
این احتمالاتو برات جمع می زنم عدد قطعی رو اعلام می کنم!
....
راستی؟ این هفته همش مرخصی بود؟

سورنا دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:30 ب.ظ

مرخصی بود و هست .... این خوابها یه فصل مشترک داره و احتمالا ری سایکل بین داره آخرین مرورهاشو می کنه .

سارا دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:24 ب.ظ

به قول خودت همینم غنیمته ! خوابهای من انقدر رئاله که گاهی با بیداری قاطیش می کنم... باور کن... چند روز پیش از یکی خواستم در مورد حرفی که زده بود بیشتر توضیح بده... بنده خدا هاج و واج موند...
...
از همون بچگی هم برام جالب بود بدونم آدم چرا خواب می بینه...
خوش باشی...

نرگس دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:06 ب.ظ

خوبه که خواب میبینی سبکش مهم نیست میدونی من بیشتر کوبیسم می بینم یعنی عین ادمایی که مثل من از کوبیسم سر در نمیارن وقتی بیدار میشم یه ذره از این خواب کوبیسم رو درک نمیکنم... اما خوب اون زمان که میرسم به سبک رئالیسم وقتی بیدار میشم نیمساعت ذوق مرگم که خواب درست و حسابی دیدم بعدش می شینم فکر میکنم حالا با این خوابه چه کار کنم بخصوص وقتی خوابم ازنوع بدش باشه...بهرحال...راستی این پمپ بنزین ولنجک واسه من حکم ارث بابا داره نه که چهار سال و نیم هی تاکسی گرفتم و گفتم پمپ بنزین ولنجک تا برسم به دانشگاه دوست داشتنی ام(الان دلم خیلی تنگ شده براش) واسه همین وقتی میخوای ازش تعریف کنی یا خوابش رو ببینی باید اجازه اش رو داده باشم دی:))))))))))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد