قسمتی از متن منشور کورش:
« آنگاه که من به آرامش و بی آزار در بابل آمدم
در میان هلهله و شادیِِ، اورنگ فرمانروایی را در کاخ سلطنت استوار داشتم
... بی شمار لشگرم به صلح در بابل گام بر داشتند
روا نداشتم کسی وحشت را بر سرزمین سومر و اکد فرا آرد
نیازمندیهای بابل و تمامی عبادتگاههای آنها در دیده داشتم و در بهبود زندگی همگان کوشیدم
همه یوغهای ننگین بردگی را از مردمان بابل برداشتم
خانه هاشان را آباد کردم و به تیره بختیهایشان خاتمه دادم
.... مجسمه ایزدانی که در بین آنان جای داشتند به جای خود بازگرداندم و در منزلگاهی محکم اقامت دادم
تمام مردمان (آواره) را جمع کردم و خانه هاشان را به آنان بازگرداندم
اجازه دادم همگان در صلح زندگی کنند »
طبق معمول همه چی از تجمع خانواده های شهدا شروع می شه .... بعد هم دولت و مجلس می گن ما به خواسته ی مردم احترام می گذاریم .... چون در یک سیستم پوپولیستی خواسته ی مردم با تجمع و راهپیمایی نمود پیدا می کنه .... گرچه می دونیم که نه هر تجمعی .... بعد برخوردها شروع می شه ... اگه احزاب ما یا جامعه ی مدنی ما فعال بود جا داشت علیه این تجمعی که برگزار شده تجمعی برگزار بشه .... ببینیم چی می شه ..
این مطالب در فاصله ی زمانی شهریور ۸۴ الی آبان ۸۴ مسطور گشته اند ....
*کلاغی بر سر شاخی شاخ شد
کلاغی دیگر خواهر و مادرش را ....
*شاخه ی درخت دوست داشت پناهگاه طوطیان باشد
اطاق خواب گنجشکهای زشت و سیاه شده بود
و این خیلی بد بود
شهرداری چی ها درخت را بریدند
خشک شده بود .
*دنیای موچه خیلی بزرگتر از دنیای ماست
چون مورچه خیلی کوچکتر از ماست
*یارم چو قدح به دست گیرد
چون محتسبی که مست گیرد
آید سر بام و قال سازد :
گور پدر پلیس تهران !
پدرخوانده ی سیسیلیها رو گرفتن .... اعتماد ملی عکسی رو صفحه اول انداخته بود که پلیسها چهره شون رو مخفی کرده بودند ....و پدرخوانده با لبخند و نگاهی عمیق توی دوربین نگاه می کرد .....
امشب ماه به اندازه ی اون روزهای قدیم توی آسمان بود .... قد سر آقای چلتوب دوزانی .... آقای چلتوب دوزانی در آسمان ... هه ...باورت نمی شه ... همین دیروز دیدمش ..... با اون صورتش که عین ماه بود ....سر کوچه داشت تسبیح می انداخت و با اون یکی دستش گاهی زنجیر می چرخوند ،گاهی تخمه می شکوند ،گاهی رژلبی دستش می گرفت و رژلب های کمرنگ شده پسرها رو که از توی پارک رد می شدن پاک می کرد .... زیر لب هم چیزی رو زمزمه می کرد که البته نفهمیدم چی بود ... چون صورتش مثل ماه می مونه و اصلا لبش پیدا نیست .... این آقای چلتوب دوزانی کلا آدم بد بختیه ... یعنی بد بخت شده .... انگار خدا از آسمون هرچی بدبختی ه ریخته سرش .... از وقتی دخترش با یه درخت سیب ژاپنی فرار کرد رفت توکیو اینجوری شد .... زنش مرد ... سه تا پسرش بر اثر یه سرطان خیلی نادر و غیر ژنتیکی صورتشون مثل خورشید شد و دیگه نمی شد توی صورتشون نگاه کنی .... همچین نور توی چشمت می زد که می خواستی کور شی .... از گرماش خونه ش ذوب شد .... همیشه می گفت می رم اون بالا ببینم این منجنیق فلک رو می شه از کار انداخت یانه ... امشب دیدمش .... امشب ماه به اندازه ی اون روزهای قدیم توی آسمان بود .....
قهوه فروشی ریو در خیابان جمهوری نرسیده به استانبول قدیمی ترین قهوه فروشی تهران است با قهوه های خیلی خوب ...فرانسه و ترک .... بخرید و بخورید ...آمممما ...زیاده روی نکنید !
هستیم ....
دلم برای کسی تنگ است ....
از آدمای قمپز درکن شبه روشنفکر حالم بهم می خوره ....آخه آقا/خانم نیستی .... نیستی اینکاره ....مگه مجبوری روشنفکر بازی درآری ؟
در جشن نور و نوازش و نوروز نوشتان باد مهتاب نیمه شبان....
اگر آدم بتواند ۲۰ درصد بر نرخ بیخیالی خویش بیفزاید کلی جلو می افتد .....
این نوشته چون خیلی چرت شد کامنت نمی خواهد ...
قربان شما ....
عابدزاده که سکته کرد یکی از بتهای نوجوانی من بود که روی تختهای آی سی یو بیمارستان کسری افتاده بود و فحش خوار-مادر از دهانش نمی افتاد .... خاتمی که تعطیل شد قهرمان سالهای اول جوانی من بود که با لبخند کلید کاخ ریاست جمهوری را به احمدی نژاد تقدیم می کرد .... مارادونا که دوپینگ کرد ....کانزاس که بسته شد .... امیرخادم که با آباد گران به مجلس رفت .... ابراهیم نبوی که گنجی و همه را در دادگاه به مسخره گرفت ....کرباسچی که نامه عفو نوشت ..... میدان حسن آباد را که زیرگذر کردند .... همه بخشی از خاطرات شیرین ما بود که طعم گذشته ی غیرقابل بازگشت می دادند .... شبیه طعم آلاسکاهای زردی که جلوی در مدرسه راهنمایی اون یارو ترکه می فروخت ۲۵ تومن ....
کل سال مزه اش زیر زبانم بود (یا روی زبانم ) ... کلی باید اصرار می کردیم به بابا که راضی شود برای یک شب .... و همیشه نقشه که این بار چیزهای خفن تری را امتحان می کنم و هربار پاهایم می لرزید .... می رفت تا سال بعد ....
آخرین چیزی که رفتم چرخ و فلک جدیدش بود ...که اتاقی بود که درش را می بستند ... یک هفته به امتحان پره انترنی .... با دوستی عزیز (در آن روزها ) ...هنوز هم از سئول که می پیچی توی پارک وی دیدن چرخ فلک بزرگ در گوشت ترانه های عاشقانه سر می دهد .... از نوع مهتاب ویگن ....
می خواهند شهربازی تهران را خراب کنند ... چه حیف ... کاش بشود گودبای پارتی گرفت!
می گن :زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود (؟)
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
این شعر از اون چیزاییه که خیلی خوندنش حال می ده ... راست کار بچه های دبیرستانیه که تازه می خوان با شعر حال کنن ... اونایی که دو سال دیگه برای اولین عشق زندگی شون نامه می نویسن و از این شعرای آب دوغ خیاری که من به یک آینه یک بستگی پاک قناعت دارم .... یا بازکن پنجره را -من تو را خواهم برد -به سر رود خروشان حیات -آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز - بهتر آن است که غفلت نکنیم از آغاز ... یا من اناری را می کنم دانه ...و به خود می گویم الخ ...
قبول ندارین؟ پس هرچیز پاپی (مخفف پاپیولر) چیز خوبی نیست هیچ اغلب پاپ بودن نشانه بی مایه بودن و مزخرف بودنه ... بقول ابراهیم گلستان به درد مجله های پرت پست کافه ای می خوره !!! ....گرچه شاعر پاپ رو نمی شه سرزنش کرد و یا کارش رو بی ارزش شمرد چون بهر حال اونم دلش خوشه واسه خودش دیگه ...
قبل از اینکه برم یک آشنایی گفت بهار کویر قشنگه ... و من گفتم نه ... کویر جز شبهای رویایی هیچ کوفتی نداره ... ولی واقعا بهار کویر قشنگه ... یعنی قابل مقایسه نیست به زمستان کویر .... چه برسه به تابستان کویر !!! ... سبزی کاجها و چنارها و خار ها حتی (تا حالا خار سبز دیده بودین ؟ این خاری که ما می بینیم و چهارشنبه سوری می سوزونیم یه زمانی سبز بوده ) ... گلهای خودروی وحشی ... انگار وسط اقیانوس خاک جلبکهای زرد و سبزی هستند که به زندگی امیدوارت می کنن ... دیگه ملخهایی هم که جلوی پات جست و خیز می کنند عزیزند چون انگار شادمانی بهاره توی پاهاشون فوران می کنه ... می تونی حتی به هزارپایی که روی یه شاخه ی خار لم داده و آفتاب می گیره هم خیره بشی .... هه ...چه رومانتیک !
دیشب آذین گفت مریخ توی آسمون پیداست ... نارنجی ... و من نمی دونستم توی پهنه ی بی انتها و ژرف آسمون کویر کجا باید دنبال مریخ بگردم .... اتفاقا اومدم بیرون از اتاقم ... و پنج دقیقه ای گشتم دنبالش ولی فقط دیدم : آسمون به این گتی (به فتح اول ) گوشه ش نوشته .... هرکی یارش خوشگله ... جاش تو بهشته !
یک هفته گذشت و دیگه چیزی به بازگشت نمونده !!!
خوش باشید !