خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

تو از شهر غریب بی نشونی اومدی ...

ای کاش در کوچه های خاکی وجود تابلوهای خاک گرفته ای هم که هست نبود ....

ای کاش می شد کمی ،فقط کمی از قاصدک آمار راه را گرفت و به بن بست ره نجست ....

ای کاش شانس همیشه بود و اگر بود دیگر شانس نبود ...ای کاش شانس قانون بود !

ای کاش می شد کودکی دو ساله بنشیند پای ماشین تایپ و بکوبد و بکوبد و هی بکوبد و سر آخر مقاله ای عمیق درباب مفاهیم پیچیده ی کیهان شناسی صادر کند ....

ای کاش این سال ۸۴ هیچ وقت تمام نمی شد .... که احساس پیری می آید چون خیلی سال پرماجرایی بود ...

اینهم دعای پایان سال ... خوب بید؟

چی بگم ...

آزی اس ام اس زد که تبریک گنجی آزاد شد .... نمی دونم چرا خیلی خوشحال نشدم .... آخه می دونی شرایط خیلی ناپایداره و این آزادی بعد از شش سال که با کلی اما و اگر و شرط و شروط محقق شده به نظرم نمی تونه خیلی دوام داشته باشه .... فکر می کنم خیلی زود بر می گرده اون ور ....حالا فکر کن اون ور یعنی اون ور میله ها یا اون ور آب ....هر دوش نا دلچسبه ....

تف (به ضم اول )

شهید را کرده اند دستاویز خودشان ... و مثل همه کار که لوث می کنند ...مثل همه کار که اینقدر دستمالی می کنند که حالت بهم می خورد بازهم ....

آقای مهرورزی وقتی شهردار شد خواست توی میدانهای شهر شهید خاک کند .... حالا رئیس جمهور شده می خواهد همه جای ایران این کار را بکند ....

اینها اصلا مهم نیست ...خودم هم می دونم مهم نیست .... اون چیزی که منفجرم می کنه یاد همه ی تحقیرهایی ه که دانشجو رو می کنن ...دانشگاه رو می کنن .... یاد همه ی کتکهایی ه که خوردیم یا دیدیم که خوردند .... مداح بیسواد گه می خوره پاشو توی دانشگاه می ذاره ... مگه مهدیه ندارن؟ مگه مداح با سواد نداریم ؟ ....

رییس دانشگاه شریف رو کتک زدند .... همون کاری که دانشگاه تهرانی نتونستن با استاد آخوند رییس فلان فلان بکنند ....

من با کتک موافقم .... هر چی خوردی به اولین مخالفی که رسیدی بزن ...مث سگ بزن .... ای کاش دانشجو بودم !

حالت چطوره ؟

در یک غروب نه دلگیر ، از همونجایی که روزی در حالی بودم که می دانی و نپرس می نویسم ... می دونی امروزه روز دیگه ترک سیگار هم خیلی سخت نیست ... با آدامسهای نیکوتین دار و قرصهای زیرزبونی نیکوتین و فلان و فلان ..... روزهای آخر اسفند همیشه برای من لااقل در این ۵-۶ ساله یک دلواپسی مزخرفی داشته ... از سال ترور حجاریان لااقل اینجوری بوده .... و منی که اون سال رو بیاد می آرم یه خورده راحت ترم واسه ی سالهای بعد .... دلم برای آدمی تنگ شده که قالب شکنی رو می شناخت .... دلم برای آدمی تنگ شده که کمی ،فقط کمی از کوتوله های دور و بر روشن تر بود و همین هم نادر شده تو این دوره و زمون .... دلم برای روشنی دلی تنگه که تاریک شدنش و غبار خشم گرفتنش از  دوده های آتشی بود که عشق سوزان درون من به در و دیوار و اطرافم زد ....

امروز فکر می کردم این دو روزه که اعصاب نداشتم به خاطر بی سیگاری بوده و حالا کم کم بهش عادت می کنم ....

یکسال پیش در همین روزها...

چهارشنبه 19 اسفند ماه سال 1383
داشتم فراموشت می کردم امابازدوباره دیدمت تو غمهاغوطه ورشدم چرا

عنوان مطلب ربطی به چیزی که می خوام بنویسم نداره ...اصلا من چیزی نمی خوام بنویسم ...این چند وقتیه افتاده تو دهنم ..خیلی باحاله ...خواننده ی مشکی رنگ عشقه خوندتش ...من نه کسی رو دیده ام ...نه با دیدنش دوباره تو غمها غوطه ور شدم ...اگرهم بشم چرا نداره که شدم دیگه باید بشم ....
دیروز روز بدی نبود ...غیر از خوش گذشتن و چندتا کنتاکت با دوستان نزدیک که حوصله م رو سر برده ن و کشیک که بودم و آخر شب که به جای دیدن بازی خفن چلسی بارسا رفتم خونه با فربد صفا خبر دیگه یی نبود ...امروز هم تاظهر خوابیدم بیمارستان نرفتم فردا باید یه خالی یی ببندم نمی دونم چی بگم ....
چرا بعضیا اینقدر علی رغم اینکه به ظاهر هیچ مشکلی نباید داشته باشن عقده دارن سر سکس ؟ جز بخاطر جامعه ی بیمار ماست؟
اینهم یه بحث اجتماعی که می تونه باز بشه ولی من که حوصله ی جمع کردن هیچ بحثی رو ندارم من فقط سوال می کنم و نقد ....روشنفکری دونوعه ۱- سلبی و انتقادی و سوالی ۲- ایجابی و پاسخگو
برای نوع اول باید دید باز داشته باشی و هوش بالا و مطالعات نسبی برای نوع دوم باید مطالعاتت خیلی بیشتر باشه من روشنفکر نوع اولم نمی خوام هم بیشتر مطالعه کنم نه اینکه از نوع دوم بدم بیاد حوصله شو ندارم ...گشادی مزمن !!
زیاده جسارت است

1383
حقوق زنان را ندهید هیچ ! جلوی استیفای حقوقشان را هم بگیرید

در وبلاگ توکلی tavakoli.blogsky.com مطلبی در مورد حقوق زنان خواندم که در همانجا یه چیزی که به نظرم آمده بود نوشتم الانم اینجا می نویسم برای ثبت در تاریخ تا پس فردا که بشریت (بیشتر جماعت مردان ) بدبخت شد نگن اون موقعی که این اشتباه داشت ریشه در عالم می دواند (بسکون نون ) هیچ روشنفکری نبود که اخطار بدهد؟
امروز در دنیای ما بعلت ظلمهای تاریخی که به زنان شده نوعی ضعف فکری ،علمی ،اقتصادی گریبانگیر زنان دنیا هست که در مقایسه با مردان قابل توجه است (این بحث میانگین جامعه است .حالا خانمهایی که احیانا این را می خوانند نگویند که توهین شده و .... ۱۰ درصد از خانمها مثلا هستند که در سطوح واقعا بالایی هستند و ۱۰ درصد از آقایان هم هستند که از میانگین خانمها پایین ترند .اما ۸۰ درصد وسط را اگر مقایسه کنیم فکر می کنم آقایان برتری دارند .در جامعه ی ما که این ظلم و تبعیض تا سالهای اخیر هم بوده و هست این تفاوت بارز تر است و در ممالک غرب که سالهاست زنان به طور پویا در جامعه حضور می یابند کمتر .ولی در همان کشورها هم اگر مثلا به لیست نویسندگان بزرگ ،هنرمندان بزرگ ،سیاستمداران بزرگ نگاه کنیم کفه ی مردان چربش دارد ).این ضعف نسبی که ریشه در تاریخ دارد و گفته می شود به خاطر قدرت بدنی برتر مردان در اوائل تاریخ بوده که زنان به حاشیه رانده شدند و به عرصه های مختلف راه نیافته اند .اما در طول تاریخ چه چیزی باعث شده این موجودی که ضعیف تر بوده پابپای مرد پیش بیاید و امروز در قرن ۲۱ داعیه ی برابری (اگر به عمق کلام فمینیست ها توجه کنیم حتی مدعی برتری زن به مرد هستند ) دارند؟ ریشه ی این موضع به نظر من در سکس و جاذبه های جنسی هست که به تنها برتری زن به مرد مبدل شده و باعث شده تعاملی شکل بگیرد .مرد فکر کند ،جامعه را اداره کند ،ثروت سازی کند ،پیشرفت به ارمغان بیاورد و زن از نظر روحی و سکسی نقش آفرینی کند .اما با ورود زن به عرصه های جدی جامعه چون از نظر توانایی های بالقوه ی ذهنی و ساختار مغز تفاوت چشمگیری بین زن و مرد نیست و اگر هم هست به خاطر تاثیر محیط و بار تاریخی است ،زنان تصمیم گرفتند در عرصه های اجتماعی و فکری نیز ورود جدی پیدا کنند ...حالا اگر زنان در این عرصه ها پیشرفت کنند و به شرایط مساوی با مردان برسند این تعادل و تعامل خدشه دار می شود .زن در همه ی عرصه ها برابر است نیاز به اتکا به عقل مرد و قدرت مرد ندارد از طرفی قدرت روحی و سکس و جذابیت فعلی خود را هنوز دارد .به این ترتیب فاتح مطلق زمین می شود و این منجر به استثمار مرد خواهد شد .باور کنید در قرن آینده این خطر بشدت جامعه ی بشری را تهدید می کند .یک تصمیم ظالمانه ی امروز می تواند باعث نجات آینده ی دنیا از یک استثمار بزرگ شود ...به این می گویند دفع افسد به فاسد ...همین ...

به تو می گم که نشو دیوونه ای دل ...شنبه 29 اسفند ماه سال 1383

مدتی بود که نمی تونستم وارد بلاگ اسکای بشم نمی دونم چرا شاید فیلترش کرده بودن شایدم مشکلات دیگه یی بود بهرحال مدتیه که ننوشته ام ... در آستانه ی سال نو هستیم ...مبارکه ...بهاری دیگر هم اومد و بوی بهار داره کم کم توی کوچه پسکوچه های شهر می پیچه و دوباره خاطره عیدهای قدیم بعد از امتحانای ثلث دوم که دلمون بهوای ۲ هفته تعطیلی و خلاصی از اون مدرسه ی زجر آور پر می کشید ...دو سه روز قبل از عید که فوتبال بود تا حد مرگ ...تا جایی که مامان دیگه قدغن می کرد کوچه رفتن رو ...طفلک می ترسید بچه هاش زیاد تو ی کوچه باشن لات می شن !!! البته بیراه هم نمی گفت بچه های محل ،همبازیهای ما یکی دوتاشون معتاد شدن ،یکی دوتاشون ساقی شدن ،یکیشون تو ۱۷ سالگی زن گرفت دیپلم هم نگرفت ،یکیشون اول دبیرستان ترک تحصیل کرد رفت بازار فکر کنم الان وضعش از من یکی بهتر باشه !،یکیشون دیپلم نگرفت الان تو نیاوران مغازه ی لوازم کامپیوتر داره ،یکی دیگه شون فوتبالیست شدن در حد دسته اول تهران الان هم می گن اسید باز شده !! اسید باز معنیش اسید و باز نیست ها ...اسید به ال اس دی می گن و باز به معنی بازی کننده صفت فاعلی مرکب مرخم !! آره عیدهای اون موقع طعم فوتبال و قرآن باز کردن دم سال تحویل توسط مادر که سالی یک بار همون موقع سال تحویل قرآن باز می کرد و حافظ خوندن و روبوسی بعد ازترکوندن توپ وسط پیام نوروزی آقا رو داشت و بعد هم خونه ی مامان بزرگ و عمه ها رفتن که این یکی خیلی نشئه پرون بود!!!خونه های اونها تاریک با دکوراسیونی که نمی دونم انگار تنها کاربردش این بود که دل یه پسر بچه رو بگیره!! بقیه ی عید هم به علافی می گذشت با شمارش معکوس که نه خوبه هنوز ۵ روز مونده ،۴ روز هم خوبه ولی وقتی می رسید به اون موقع که پس فردا باید بریم مدرسه دیگه فاز دوم گرفتگی دل شروع می شد ..فاز اولش دیدوبازدیدهای تخ... ی بود و مدرسه شروع می شد و نمره های امتحانا می اومد و نابود می شدم !!!
بگذریم ...یه رابطه یی رو شروع کردم با دختری که قبلا باهاش رابطه داشتم و بسردی ازش جداد شده بودم و نمی دونم توی این فاز دوم چرا دارم بهش علاقه مند می شم ...می ترسم !! باید با خودم مبارزه کنم ...عشق ماهیت ترسناکی داره و پرهیب خشنش از دور داره نمایان می شه ...خدایا رحم کن ...
ای عشق چهره ی آبی ات پیدا نیست ... از دور داس مرگ آورت را می بینم .....از دور وحشت دیدار دوباره ات از پس این چند سال زجر ....این چند سال فرار ....این چند سال حسرت ...این چندسال کوبنده را می بینم .......چرا از اینکه از پس تهاجم مرگ آورت سالم برون آمده ام خشمگین شده ای ؟ ...چرا دوباره مرا به مبارزه فرا می خوانی ؟....مگر نه که هرکس فقط یکبار مجال دارد با تو بجنگ تن به تنی مرگ آور بستیزد ؟...پس چرا دوباره از پس آنهمه سال زجر؟

 

..

توی مطلب قبلی نمی خواستم کامنت نباشه شاید تو یه منفی اشتباه کردم که اینطوری شد !!

 

.

تو فکر می کنی که آخر سالی دیگه مغزها پکیده ( بضم اول ) و همه نیازمند یک نوروزی هستن که با آجیل و شیرینی انرژی یکساله ی مغز تامین بشه ؟ .... تو می دونی چندتا آدم هستن که آدم ممکنه میسشون کنه !این میس کردن هم از اون فعلهاییه که باید توی فارسی وارد کرد ... تو تا حالا از خودت پرسیدی که چرا هرچی ایده ی داستان داری یک حاشیه ای که حتما توش هست یه رابطه ی عاطفی به فاک رفته ست ؟ .... تو می دونی چندتا داستان نوشتی که توش با یه روسپی رابطه ی توپی بهم زدی؟ تو می دونی که چقدر با این تکه از شاملو حال می کنی که :از زنان تان به روسپیان ،و از مردانتان به آدمکشان مایلترم !! (قریب به این مضمون ) ... امروز داشتم به ایده ی یک داستان کوتاه فکر می کردم که شخصیت اصلی ش زنی بود که شوهرش مرده بود و حالا دوست پسر داشت و یک پسر ۷-۸ ساله ....و داستان درددلهایی بود که زنه با شوهر مرحومش ! داشت .... بازهم یک رابطه ی به فاک رفته در عین زندگی خوب و رضایت بخش ..... از این ایده به این مطلب رسیدم ....

خیلی پرت و پلا بود .... خوبی ش هم به همینه ....

اوایل برای یک مخاطب -فقط یک مخاطب- خیالی می نوشتم ...اون موقعی رو می گم که بهتر می نوشتم !

هرچی آدم کمتر چیزی برای از دست دادن داشته باشه بیشتر با خودش روراسته و هیچی به خوبی روراست بودن با خودت نیست !