این روز دانشجو از اون روزهایی یه که واسه خودش حس و حال خاصی داره .... و تو می دانی که دانشجو کیست ... و تو می دانی که دانشگاه چیست ..... و تو هر چقدر هم که آگاه به ارزشهای اینها باشی باز هم نمی دانی که آن کیست و این چیست ..... وقتی می فهمی که محیط دیگری را با پوست و روح و گوشت و خون و اقصی ارگانهای بدنت درک کنی .....جمله ی قصار: وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده ...وقتی رفتی فهمیدم کی رفته ....پایان جمله ی قصار .
می شود نوشت سه قطره خون ...۱۶ آذر .... دانشکده ی فنی ....کودتا ...قربانیان پیش پای نیکسون .... شاه ....تفنگ ... دانشگاه ....خون .....سه آذر اهورایی .....بزرگ نیا ...قندی ....شریعت رضوی .....می شود یادی کرد از دوران دانشجویی ....از آن روزی که سال ۷۷ بعنوان نماینده ی کلاس با حاج آقا استاد معارف صحبت کردم :حاج آقا ! امروز روز دانشجوئه ...اگه اجازه بدین بچه ها برن صنعتی شریف آقای خاتمی سخنرانی دارند ....و شریف چقدر دانشجوها خودشونو جر دادن واسه ی خاتمی !! ببخشید یه مقداری عفت کلام رعایت نمی شه .... و می تونم بگم از ۱۶ آذر آخری که توی فنی بود و خاتمی از دانشجوها چقدر حرف شنید .....و می تونم بگم از سادگی دانشجو و خلوص دانشجو و شور دانشجو و جوگیری دانشجو و بیچارگی دانشجو و دوست داشتنی بودن دانشجو .... و تو نمی فهمی که چقدر دانشجو دوست داشتنی ست ...وقتی می فهمی که محیط دیگری را با پوست و روح و ....
می شود نوشت از جایی که می آیند تا دانش کسب کنند .... همه جوان .... همه به اختیار .... هیچ کس را به اجبار نمی فرستند به دانشگاه .... خیلی های دیگر هم هستند که دوست دارند دانشگاه بیایند و نمی شود ...مگر نه؟ .... فرق است بین جایی که با شوق می روی تا جایی که به زور می فرستندت ....نه؟ .... پس می توان به افتخار دانشگاه در آستانه ی روز دانشجو سه ثانیه سکوت کرد ....نه؟ ..... و تو نمی فهمی تقدس و ارزش دانشگاه را ....وقتی می فهمی که محیط دیگری را ...
می شود نوشت از سنی که خیلی چیزها ،خیلی تجربیات زندگی ،خیلی پستی و بلندی احساسی و عقلی و مادی و معنوی و فلان و فلان را در آن کسب می کنی ..... درست فکر کردن را که در این سن یاد می گیری و چه خوب که در محیطی یاد می گیری که علمی ست و خوبی علم این است که سوال و جواب دارد ....که بحث و مخالفت و مناظره و چی و چی دارد ...و تو نمی دانی چقدر خوب است که جایی به حرف استاد به حرف بالاتر اشکال کنی و او با منطق و استدلال جوابت را بدهد ...چقدر اینجوری مغز آدم درست فکر کردن را یاد می گیرد .... وقتی می فهمی که محیط ....
روز دانشجو مبارک .
پ.ن.:خوبه آدم گاهی بعد از ظهرها بیاد خونه ،فردا صبح زود برگرده ها .
روز دانشجو مبارک...من هنوز کارت دانشجویی ندارم یعنی رسما دانشجو نیستم؟؟؟ دانشگاه... سطر برجسته زندگی من... جایی که نوشتم خودم رو..شناختم خودم رو... عوض کردم خودم رو...ساختم خودم رو... حالا نگوییم ساختن که باید حالا حالا ها به آبادانی ادامه داد حداقل پی کار رو که گذاشتم... تجربه و تجربه... تجربه های این پنج سال و اندی را اگر رویهم بگذاری میشود به مقدار تجاربی که باید در عرض دهها سال بدون دانشگاه بدست می آوردم...عجب با تجربه ای شدم من !!! دی)))))) مکان مقدسی است دانشگاه... و چقدر بیرحمانه تقدسش فراموش شده...الان حس ندارم...هنوز تو بغضم شاید یه وقت دیگه اومدم زیاد نوشتم شاید...
.......
..............
نمی دونم من چیزیمه یا این نوشته چیزیشه.....محشره سورنا....من دارم فکر می کنم.....این خبر خوبیه.....تک تک جمله های این نوشته ت باعثش شدن.....یه پست راجع به حس الانم حرف دارم.....تا اون پست.....
می شه به افتخار دانشگاه سه ثانیه سکوت کرد... شخت نمی گیریم... روز دانشجو هم نبود نبود... ولی به شرط اینکه بیشتر از سه ثانیه نشه...
آخه می دونی... من قدیما اینجوری نبودم... ولی نمی دونم چرا از وقتی اومدم دانشگاه خون می بینم حالم بد می شه...
قدیما اینجوری نبودم... اونوقتا که دل نازک بودم اینجوری نبودم...
...
راستی: خیلی خوبه که گاهی عصرا می آی خونه...