امشب داشتیم با دوستی در مورد ازدواج و عشق و درست یا غلط بودن آنها و چگونگی از سر گذراندن بحران عاطفی و فلان و فلان صحبت می کردیم .... آذین چنین گفت زرتشت نیچه رو آورد و تیکه ایش رو خوند که شاهکار بود و می شه تکمله ای هم برای بحث نیمه تمام unfaithful هم قلمدادش کرد ....
*بپایید که پیوندِ زناشویی تان بد بسته نشود ؛ زیرا سرانجام پیوند شتابکارانه زِنا کاری ست .
و زنا کردن به که خم شدن در زیر بار زناشویی و دروغ زناشویی !
روزی زنی با من چنین گفت :((اگرچه من با زنا عهد زناشویی را شکستم ،اما این زناشویی بود که نخست مرا شکست!))
جفت ها ی ناجور را همیشه بدترین کینه توزان یافته ام .آنان از همه ی جهان تاوان این را می خواهند که دیگر تنها نیستند.
از این رو ، می خواهم که شرافتمندانه به یکدیگر بگویند :((ما عاشق یکدیگر ایم ،اما ببینیم می توانیم عشق ِمان را پاس داریم یا آنکه پیمان مان خطاست ؟))
((ما را مهلتی برای یک زناشویی کوچک دهید تا ببینیم آیا برای زناشویی بزرگ درخور ایم یا نه ! همیشه با هم بودن کاری ست گران!))
همه ی مردم شریف را چنین اندرز می دهم . و اگر جز این اندرز می دادم و می گفتم ،عشق بزرگ ام به ابَر انسان و همه ی آنچه خواهد آمد ،چه می شد؟
نه تنها چون خودی را که برتر از خودی را بار آورید !برادران ،باغ ِ زناشویی درین کار شما را یار باد !
****
پ.ن.:جالب نبود؟
پ.ن.۲:امروز کافه نادری تعطیل بود ...تعطیلات رسمی تعطیله ....اینم رسم جالبیه ....ولی بازی ما در کافه ی دیگری برقرار بود .... در اولین فرصت با پاراگرافهای بازی جدید پستی راست می کنم !
چرا جالب بود...خیلی جالب بود...من دیگه در این زمینه هیچی نمیگم..خودتون که دیگه دیدگاه من رو تو این زمینه میدونید... جدی تعطیل بود؟؟دیروز چی؟؟؟؟ اینو بهم جواب بده وگرنه دق میکنم...
دیروز یعنی چهارشنبه؟ .... احتمالا بازهم تعطیل بود .... نمی دونم .پنج شنبه ولی با چظم خودم دیدم ....
این تیکه ی این کتاب فکر کنم چیز معروفی باشه....یه بار سر کلاس اخلاق (!!) بحثش بود....یعنی اول از نیچه شروع شد و اینکه خدا مرده است...بعد بچه ها کشوندن بحثو به اینجا....استاده هم خوووب با جنبه بازی درآورد...این پسر فشنهای ته کلاس (به قول نیلوفر!!!!) آنچنان درباره ی همین تیکه ی این کتاب بحث می کردن که هیچ کس تصورشو نمی کرد اینام بلد باشن حرف بزنن...اما من خیلی گوش نکردم....نمی دونم چرا ولی فکرم همه ش پیش استاد بود که این آسمش نمی ذاره حرف بزنه ولی آنچنان مشتاقانه حرفای یه هکتار یه غاز اینا رو گوش می داد که......
الانم پایه ی گوش دادن نیستم....زن کجا بود؟؟؟ شوهر کجا بود؟؟؟؟دیگه کی ازدواج می کنه....؟ به قول خودت تف.
......
ولی الان که فکر می کنم....، آره جالب بود.....
راست می گه مریم ازدواج تف
جالب بود... و آموزنده...