الان از نیمه شب گذشته و من هنوز وسایلم رو جمع نکرده م .... فردا پرواز دارم ... اگه سقوط نکنه و اتفاق غیر مترقبته ی دیگه یی رخ نده من فردا ظهر اونجام .... یه تجربه ی جدید ....نمی دونم چرا خوشحالم .... می ترسم اینقدر شهرش در پیت باشه که ضدحال بخورم ... نمی دونم .... بریم ببینیم چی می شه ....
گفتم یه چیزی بنویسم اینجا ...معلوم نیست اونجا دسترسی به اینترنت باشه ....اگرچه چند تا کافی نت داره ظاهرا ....
تشکر می کنم از اهالی محترم تهران و شمیرانات که در این ۲۷ سال من رو در امر زندگی یاری کردند ....
از دوستانم .... خانواده ام .... معلمان عزیزم در دبستان بویژه آقای چیذری معلم محترم سال پنجم .... مسوولین محترم مدرسه ی علامه حلی ..... کارکنان ،اساتید و مستخدمین دانشکده ی پزشکی و بیمارستانها ی تابعه .... ابوابجمعی بلاگستان فارسی .....آنهایی که نمی توانم نامشان را در این نوشته بیاورم ....
از همه ی آنهایی که دانسته و یا نادانسته آزارشان داده ام عذر خواهی می کنم .... از همه ی آنهایی که دوستشان دارم یا مرا دوست دارند بخصوص اگر نمی دانم یا نمی دانند خداحافظی می کنم ....
عابد و علیرضای عزیز را می خواستم قبل از اعزام ببینم ....نشد .... امیدوارم در بیرجند خوابشان را ببینم و دیدارها تازه شود ....
دلم برای تهران تنگ نمی شود ....ولی کافه نادری پنج شنبه بعد از ظهرها جایش خالی خواهد بود ......
قربان همگی ....
سورنا صالح -اوایل زمستان هشتاد و چهار -تهران
ای بابا...پس داری میری به بیرجند...اونروز با سارا صحبت میکردیم...میدونی با اینکه رابطه های اکثر ما فقط محدود به همین دنیای مجازیه و اصولا با رفتن تو و یا هرکس دیگه ای در صورتیکه اینترنت زیر دستش باشه نباید خلایی حس بشه اما انگار همین که تهران نیستی ادم دلتنگ میشه...امیدوارم هرجا که هستی موفق باشی... اولین کاری که کردی پس از پیاده شدن از هواپیما چیه؟؟میری کشف کافی نت میکنی اوکی؟؟؟؟؟ خوش باشی
هـــــــــــی... پس بازم داری می ری به بندر...
اینبار فقط بندرش زیاد آب نداره...
نگران شهرش نباش... من که تا حالا اونجا نبودم ولی با تقریب خوبی می تونم بگم گرچه که فوق العاده نیست، ولی جالبه... یادته اون روزایی رو که می خواستی زودتر اعزام شی... مهم نبود کجا ! الان هم همینه... می ری یه ور دیگه از دنیا رو می بینی... یه تیپ دیگه از آدمها رو می بینی...
نامه بنویس ! مواظب هم باش... شبای کویر گرچه که پر از ستاره اس ولی سرده...
می گن اونورا خدا نزدیکتره... سلام برسون... :)
به قول شاعر:
دنیا (ی مجازی!) دیگه مثل تو نداره!
نه داره، نه می تونه بیاره!
ببین می دونی که رو حرف نرگس حرف زدن عاقبت آخرت نداره... پس همون که از هواپیما پریدی پایین به تاکسی بگو بره کافی نت! یا اگر رفتی هتل بگو خودشون یه اتاقی چیزی بدن، تو یه راست برو کافی نت بشین....
ای وای....سورنا اینجا رو بی خیال نشیا. کاش قبل رفتن ازت قول می گرفتیم.....
تکلیف اون نوشته هایی که پیش من مونده چی می شه....؟ انتشار بدم!؟ حیف! پاشو بیا کافی نتتتتتتتتتتتت...
دل ما هم تنگ می شه..هر چند این چن وقت می دیدم سراغی ازم نمی گیری..خلاصه که اگه چیزی بوده حتما می گفتی یا شاید نگفته بهتره...یا اصلا این تراوشات ذهنی یک ...بیخیال! سفر خوش...بر می گردی که؟تجربه جدیده با آدما و محیط جدید امیدوارم به امتحانش بی ارزه