یک اتاق ۳ در ۴ ....با دیوارها ی آبی .... و سقف زرد !! .... ۵ تا کامیوتر ....روی یکی از اونها یه دختر جوون داره به یه مرد میانسال رایانه یاد می ده .... یه جای دیگه دو تا جوون توی عالم مجازی دارن می چرخن و من .... شهر کاجها ...آنسوی کویر ...شرق وطن .... حس مبهمی دارم .... توی محیط نظامی خیلی خوشایند نیست زندگی کردن ....ولی سایر شرایط خوبه .... خوبه ....
یعنی منظورم اینه که قابل تحمله ... نمی دونم دوباره کی بتونم بیام بیرون .... یا کی حوصله کنم .... بهرحال من اینجام ....سالم ....زنده ....
....و به آینده می اندیشم .
وااااااااااااااااااای ببین کی اینجاس :))))))))
چه رنگ آمیزی ای! دستشون درد نکنه! خیلی خوب شد که زود اومدی کافی نت! اثرات دعای نرگسه باور کن!
محیط نظامی؟ اسمش یه ذره نگران کننده س ولی ولش کن شب کویر رو بچسب که اینقدر ازش تعریف می کنن....بیا بنویس چه جوریه ما هم بدونیم....البته اگه بهش دسترسی داشتی!
امیدوارم آینده پر از چیزای خوب باشه :)
معمولا این دوره برای دکترهای عزیز پر از خاطره س....خاطره هات رو اینجا بنویس که یادت نره :))
سقف زرد؟؟؟مبهم بودن و حس خاص شاید واسه اینه که هنوز غریبه ای..اینکه قابل تحمله عالیه..ایشالله دفعه بعد می یای می گی خوش هم می گذره..به امیدش واقعا به امیدش..
از ستاره های آسمان کویر غافل نشو..
این روزها را هم با تمام وجود حس کن که این نیز بگذرد.
یا علی
وااااااااااایییییییییی....مرسی سورنا اصلا فکر نمیکردم به این زودی امکانات بیاد زیر دستت...اخ جووون...سقف زرد و دیوار ابی..لابد زمینش هم سبزه پرده هم اگه داشته باشه قرمز.... چه شود....خوش میگذره بهت به زودی میدونمم...یعنی تو میدونی چه کار کنی که بهت بد نگذره... میگم یه نگاه بنداز ببین کلاغهای بیرجندی هم صبحها میرن سرکار یا نه...منم فردا دارم میام همون استانه...یه کم همسایه میشیم فعلا...
!
نشد من یه بار بیام اینجا و غافلگیر نشم !!
...
آینده چیز خوبیه... برای اندیشیدن... پر کردن اوقات فراغت ذهن... نه تنها چیز خوبیه بلکه لازمه... همه چی به زودی همون رنگی می شه که باید... که تو حکم می کنی... نگو نه... خودتم می دونی که همه چی رو خیلی زود می کنی بر وفق مرادت ;)
مرامی هم که شده یه کاری بکن که دفعه بعد بیای بنویسی: من هستم... سالم... زنده... سرحال.. :)