اوضاع باز همونجوری که خودم حدس می زدم و شما حدس می زدید !!! بهتر شده .... و البته گهگاه یاد آسمان غبارآلود تهران لذت آسمان ستاره بار کویر را می گیرد .... سعی می کنم به نکات مثبت نگاه کنم و به چند هفته ی دیگر که برمی گردم .... و باز بر می گردم و باز بر می گردم و باز و باز و باز !! .. و هر روز صبح بیدار می شوم و درمان می کنم و باز ظهر می شود و ناهار و درسی یا زبانی یا کوفتی .... و شب می شود که شب را همیشه دوست داشته ام ... بخصوص حالا که کویری هم هست !! .... نمی دونم .... بهرحال زندگی می گذرد ....
دیدی گفتم !...
آسمان غبار آلود تهران رو ولش کن... یه عمر داشتیش چی شد؟!:)) نیت کن به جای ما هم اونجا نفس بکش...
حداقل اونجا اگه خوابت نبرد می تونی ستاره ها رو بشمری... جات خالی ما اینجا گوسفندا رو می شمریم !
خوش باشی...
سلام سورنای عزیز
اینcomment همونطور که میدونی پلی است بین غرب وشرق! من سه روز پیش کویر بودم والان تو برف ویخبندان! فکر کن ! و میدونم که آسمون کویر تو شب چه حالی داره.
مثل همیشه شاد و پاینده باشی
دلت تنگ نشه که هیچ فایده ای نداره ....زندگی خوش بگذرد
گهگاه یاد آسمان غبارآلود تهران لذت آسمان ستاره بار کویر را می گیرد....مشکل همینه!.....خب آسمان غبار گرفته هم خاطره های خودش را دارد دیگر حتی اگه نفس کشیدن رو تعطیل کنه...
زود زود بیا کافی نت! :)
میگم اسمون شب اونجا از اون اسمونا نیست که از بس پر ستاره است جا دیگه واسه هیچ ستاره ای نداره؟؟؟یه بار چنین اسمونی دیدم هوس دوباره دیدنش هنوز ولم نکرده... ببینم این کوفتی که گفتی چی هست؟؟؟ اگه خوبه ما هم بریم دنبالش...
سلام
وبلاگ شما را آقای علی هنری به من معرفی کردند
امیدوارم در آینده بیش تر با هم آشنا شویم
آخ کجایی سورنا جان! کافی نته بست نکنه؟ شایدم سرت خیلی شلوغه.... امیدوارم موفق باشی.