خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

در فرودگاه بیرجند

هواپیمای فوکر-۱۰۰ از تهران نشسته ...داره سوختگیری می کنه ... کارگران مشغول کارند ....دارن بارهاش رو خالی می کنن ... ستوانیکم سپاه که یه مرد حدود ۵۰ ساله س که بد مونده با ریش جوگندمی و چهره ی حمالی هی از تو سالن می ره باند و بر می گرده و یه جوری بی تفاوت راه می ره که انگار عین خیالش نیست که این اختیارو داره که می ره تا دم هواپیما و می آد ... انگار قند تو دلش آب می کنن ...چقدر این مردم عشق هواپیمان ... دل تو دلم نیست برم تهرون .... به قول آن شاعر : دلم تاپ تاپ می زنه ،موزیک پاپ می زنه .... تمام روزهای بیرجند بودن با رویای بازگشته که آسون می شه ... یه بسیجی خوش تیپ بارونی پوش جلوم رژه می ره ....انگار اونم دل تو دلش نیست .... شاید اونم سربازه که ریشاش اینقدر بلند شده .... چون قیافه ی خودمم دستکمی نداره .... یه پیرمردی هم همینجاها نشسته داره چرت می زنه ... احتمالا داره توی هپروت تریاک حال می کنه ...گلاه دیوثی سرشه ،شلوار جین هم پاشه ولی خوب پیره .... احتمال می دم یه زمانی پیشکار امیراسدالله علم بوده ....سمعک توی گوششه ... یه دختری هم این ورا هست که صبح با باباش اومد فرودگاه ... حلقه دستشه .... پلاتین ...ساده .... صورت استخوانی و بینی عمل شده ی نسبتا دراز و چشمهای درشت کشیده ... در مجموع خوش قیافه س .... ولی خب حلقه دستشه .... دیگه آدم قابل عرضی نیست ....درهای سالن رو باز کردن ....

ای بهار ای آسمون عیده می رم به خونمون می خوام بگم ای جان ای جان ای جان ...دارم می رم به تهران دارم می رم به تهران !!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
گلی سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:37 ق.ظ

مثکه خیلی سخت گذشته هاااااا...اصن از نوشته ها غم می باره:دییییی
راجع به اخراج دقیقا موافقم شاید یکی از پس رفت های درسی هم مربوط به همون اخراج ها می شد که ما هم ازش جون سالم به در نبردیم!!!

سارا سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:21 ب.ظ

عنوان رو که دیدم تعجب کردم... بعد یادم اومد که قبلا گفته بودی بیرجند فرودگاه داره... من فراموش کرده بودم...
ولی اگر با اتوبوس می اومدی بیشتر مطلب داشتی بنویسی ها ! از راننده سیبیلو و شاگرد راننده چابک با موهای فرفری و صدای زنگ دار تـــــــــــــا خرناس های بغل دستی و لقمه های نون پنیر پیرزن پشت سری و دخترک چادری که اسمش معصومه بود و قیافه اش هم مثل اسمش... با اون شوهر نا لوتی اش و بچه ای که دائم ونگ ونگ می کرد...! از صلواتای دسته جمعی تا توقف برای نماز صبح و الخ !!!

یه خورده از این چیزا بنویس... داستان خونم اومده پایین !

شاد باشی...

نرگس سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:36 ب.ظ

من میتونم تصور کنم که زندگی تو بیرجندچقدر اسف باره اخه از کسی عین تو بعیده که بری یه جا و بهت خوش نگذره... ببین دیگه چیه اونجا...بیرجند٬بیجار٬بجنورد٬ بروجرد٬برازجان...فکر کنم همه اشون همین شکلی باشند..چه ربطی داره اصلا... فکر کن یه نفر دیگه همونجا نشسته داره لجظه به لحظه فرودگاه رو گزارش میکنه..اونوقت میگه...اینجا یه آقایی نشسته انگار خیلی وقته به ریشهاش نرسیده همه نگاه میکنه من نمیدونم از جون ادمای اینجا چی میخواد... بعد اگه دختر باشه بگه حلقه هم دستش نیست ... هه... چرت و پرت میگما... خوش میگذره تهران...؟؟احیانا دلت هوای بیرجند نکرده؟؟پی:))

مریم سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:24 ب.ظ

از من به تو نصیحت گول حلقه رو نخور!! یعنی بهش اعتماد نکن! یعنی حالا خواستی هم بکن! ولی نکنی بهتره! من خودم دو نفرو نقدا سراغ دارم که یه حلقه ای دستشون می کنن خدا! ولی خبری نیست!! مرض دارن لابد :)))))
فرودگاه هم جای جالبیه ها! مخصوصا اگه آدم تنها باشه! دلهره و شوق رفتن یا رسیدن! بعضی وقتام اشک و زاری!
دکتر گولت نزنن با هواپیمای نظامی بیارنت یه وقت!!!‌:))

پسرک تنها چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:28 ب.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

اسم وبلاگت منو کشوند اینجا
چرا توی مایه های پزشکی انتخاب کردی اسمو؟!

سارا پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:28 ب.ظ

اجازه؟... اینجا یه زمانی آدم می اومد... می نشست... نفسی تازه می کرد... یه لیوان آب دست می گرفت (کافه چی هیچوقت حاضر نشد جز آب چیز دیگه ای به کسر سین سرو کنه! ولی به خدا همون هم کافی بود...)
اینجا یه زمانی آدم می اومد... با دوستا گپ می زد... خستگی اش در می رفت... دلش وا می شد...
هـــــــــــــــــی ! جوونی...!

این دندون منو از تو لیوان بده بی زحمت جوون ! :)))

پی نوشت: kidding... فقط احوالپرسی بود... ;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد