خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

اینجا

وقتی ناخواسته توی بحثی وارد می شی که از منطقش سر در نمی آری خیلی اعصاب خورد کنه .... وقتی کار به بحث می کشه ،وقتی یه اختلاف بجای کتک کاری می خواد به بحث منتهی بشه یعنی باید حداقلی از منطق توی بحث وجود داشته باشه .... و به چه چیزی جز رو راست بودن با خودت می تونی منطق بگی ... اگه آدم با خودش روراست نباشه نمی تونه حالتای روحی خودشو به رنگ منطق در بیاره یه جای کار لنگ می زنه ... به این می گن تعارض ...به این می گن نا مفهوم بودن حرف طرف ...چون یارو هنوز تکلیف خودش با خودش روشن نیست ....و من عصبی می شم که توی چنین بحثی سعی کنم منطق رو حاکم کنم ....

آدمی که یه روزی منطقی ترین آدم بین آدمای اطراف من بود امروز به طرز وحشتناکی داره به احساساتش رنگ منطق می زنه ... عوض شدن آدما یهویی نیست یه پروسه است یا پروژه ؟! .... بهرحال من شاهد این هستم که یه فضیلت توی این جامعه ی کم فضیلت نابود شده .. شده رنگ همه ی آدمای معمولی جامعه ی ایران .... حیف ....

این جامعه ست که فضایل ما رو می گیره و خواسته ناخواسته پوستین چرکین قدیمی خودشو تن ما می کنه یا این ماییم که اینجوری حال می کنیم ؟ .... می گن خیلی از استعداد ها در جهان سوم هرز می رن ،نابود می شن ، اونجایی می شن درسته ؟ .....

وقتی یه آدمی خیلی ناراحت باشه خیلی ناراحت کننده س ...حالا چی کار داری که دلیل اون ناراحتی منطقی بوده یا نه .... وقتی یه دوستی رو ناراحت می کنی بهرحال ناراحت می شی دیگه .....

آذین می گفت هیچ چی سیاه یا سفید نیست ... همه چی خاکستری یه ....  بخاطر یه کاری یکی از دوستامون نزدیک بود آذین رو بزنه ....یعنی کاری کنه که زدن کوچیک کوچیکه ش باشه !! .... تیریپ لات بازی ..... فکر کن وسط بحث این حرفا رو بشنوی ..... توی ممالک پیشرفته هم دوتا آدم تحصیلکرده سر یه چنین مساله یی اینجوری با هم برخورد می کنن؟ ..... نمی دونم کف کرده م ......

 اینجا یه زمانی روزگاری بود ...

نظرات 6 + ارسال نظر
گلی جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:04 ق.ظ

تاحالا خیلی وارد این بحثا شدم یه جوری انرژی آدمو می گیره که آدم می خواد موهاشو بکنه:دی

گلی جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:05 ق.ظ

راستی دیگه روزانه نمی زنی؟

سارا جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:15 ب.ظ

چه بگویم که نگفتنم بهتر است...
یه روز که ما هنوز باقالی بودیم یه استادی اومد سر کلاس و گفت: جمع کنین این صفر و یک هاتون رو... بریزین دور این بازی ها رو... هیچی تو این دنیا مطلق نیست... حتی من... حتی شما... حتی خدا... خیلی حرف زد در این باب... اونموقع ما نمی فهمیدیم... نه حرفاشو نه درسشو... فقط حفظ می کردیم...
روزها گذشت و اون باقالی های کوچولو در نبرد با باد سهمگین رئالیسم و مایتعلقه تبدیل شدن به نخود...! و اونجا بود که فهمیدن استاد چی می گه...
آذین راست می گه... هیچی مطلق نیست... رو هیچی نمی شه با قطعیت نظر داد... اگه بیست سال زودتر گفته بود الان یکی از دامنه های داغ علم نمی دونم چی چی رو به نام خودش زده بود !

ولی از این حرفها گذشته، آدما هر چی بیشتر تو جامعه جا می افتن حوصله شون برای فکر کردن کمتر می شه... قضاوت هاشون، استدلال هاشون و همه چی شون می شه برداشتی از یه الگو که تو ذهنشون حک شده... تو بگیر یه الگو که انقدر براشون تکرار شده از بر شدن... آدما هر چی بیشتر تو جامعه جا می افتن بیشتر شعور اجتماعی رو جایگزین شعور فردی می کنن... واکنش بر اساس حفظیات راحت تر از فکر کردن سر هر چیز کوچیک و بزرگیه... بهش چی می گن؟ شرطی شدن؟...
این همون استعدادیه که هرز می ره...

خلاصه اینجوریاس... جامعه الگو رو می سازه، آدما الگو رو به تن می کنن... هر دو طرف مقصرن و در عین حال هیچکس مقصر نیست...

چقدر حرف زدم !!! انگار که داغ دلم تازه شده باشه ! راستی... تو جمله آخر فعل رو خوب نگفتی... «بود» اصلا به اینجا نمی آد... :)

مریم جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:43 ب.ظ

وقتی یکیو خیلی قبول داری، بعد یه هویی عوض شه. نه که یه هویی. برای تو یه هویی. تو می ریزی به هم. چرا؟
این خیلی پر رنگه ها . . . خیلی.
. . .
آدما دوست دارن خودشونو ننر کنن. ذاتیه. من لمس کردم اینو.
. . . دارم هذیون می گم به قول سارا؟
می دونی؟ تحصیل چیز دهن پر کن مزخرفیه. مگه نه ؟ ؟

سورنا جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:35 ب.ظ

آره ... حیفه دیگه .... حیفه .... ولی خب شاید اون روندی که باعث می شه فکر نکنی و نقاب تحمیلی خرفت شدن رو بپذیری روندی منطقیه .... چون هرچی کمتر فکر کنی دغدغه ت کمتره .... راحت ...خلاص (به کسر خ ) ..... می گن یه تخته کم کن یه عمر راحت زندگی کن ....
جدیدا خیلی احساس خود روشنفکر بینی دارم !!

نرگس جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:44 ب.ظ

یعنی اذین هنوز هم میکنه همه چیز خاکستریه؟؟؟ یعنی اینکه زدن اونهم با این وضع میتونه رنگ خاکستری بگیره... نمیدونم... نمیدونم چرا قفل کردم سر این موضوع یعنی نمیتونم برای خودم حلاجی کنم که ایا طرز برخورد ادمای تحصیل کرده صد در صد برمیگرده به جامعه ای که توش زندگی میکنند یانه... نمیتونم به سوال اخرت جواب بدم چون جوابی براش پیدا نمیکنم راستش اگه بگم نه تو ممالک پیشرفته دو تا ادم تجصیلکرده میشینن منطقی حرف میزنند یه جورایی یعنی گفتم تحصیلات یعنی کشک... یعنی همه چیز میشه همون مملکت پیشرفته پس دو تا ادم بیسواد خیابون گردش هم میشنن با هم حرف میزنند چون مملکتشون پیشرفته است... راستش دلم نمیخواد اینجوری قضاوت بشه... نمیدونم ولی چیزی که هست اینه که ما ادمها هستیم که فضایل رو میگیریم و گاهی هم تبدیلشون میکنیم به رذایل اونهم با قساوت تمام

می دونی چرا نمی خوای قبول کنی ؟ ... چون نمی خوای قبول کنی که در بهترین حالت ممکن هم ما بهترین نیستیم ... چون در بهترین حالت ممکن هم می شد از این بهتر بشه .... می شد که .. . . . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد