خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

چهارشنبه سوری

امروز رفتم فیلم چهارشنبه سوری .... چون نرگس درس داره هیچ نظری راجع به فیلم نمی دم گو اینکه احتمالا این رو دیده ... اینه که راجع به خود چهارشنبه سوری می نویسم ...... از چهارشنبه سوری سه تا خاطره ی پررنگ دارم ...

اولی مال سال اول دانشگاهه .... که با دوستامون (هیچ کی گواهینامه نداشت ) با چه زور و مصیبتی خودمونو از پردیسان شهرک غرب رسوندیم اکباتان ..... دختر خاله با دوستای دانشگاهشون اونجا بودن .... و بزن و بکوب ... پسری که بیشتر از همه شوخی می کرد و بیشتر از همه نمک می ریخت و بیشتر از همه با من و خاله م گرم می گرفت اونی بود که الان شوهر دختر خاله مه ... یکی از مهندسان جوانی که قبلا در موردشون گفته بودم ....چهارشنبه سوری اون سال برای من از دور خیلی بوی بچه های سال دو و سه دانشگاه رو می داد که عشق می کنن از اینکه با دختر همکلاسی برنامه بیرون دانشگاه بذارن (حسی که خود من دو سال بعد در چهارشنبه سوری سال ۷۸ داشتم و الان اونقدر حس فراموش شده ایه که هیچ قلقلکی نمی ده ذهنم رو )

دومی مال ۳ سال پیش بود ... اکیپ دوستان متعهد !! ... دوستان غوره نشده مویز شده .... دوستانی که هرکدوم در سن ۲۰ -۲۱ سالگی یک دوست دختر تریپ لاو داشتن و همه جا برنامه های مشترک ... دخترها با هم دوست و پسرها در حال کیف با حس باباهاشون که دور هم بحث سیاسی می کنن و زناشون غیبت عروسی دختر فلان دوست مشترک .... خونه ی مانا بود که دور هم بودیم .... و یه نیم ساعتی رفتیم بیرون غذا بگیریم و برگردیم .... که از اون جا جز صدای انفجار و دزدگیر ماشین چیزی تو ذهنم نیست .... ولی شب خوبی بود ... بهتر از همه هم گل یا پوچی بود که تا ساعت ۴ صبح بازی می کردیم ....

سومی هم پارسال بود .... حیف وبلاگ قبلی م پشت تغییر سیستم بلاگ اسکای مدفون شده و گرنه احتمالا خاطرات خیلی خیلی شیرینی از چهارشنبه سوری پارسال بود که بنویسم و احتمالا نوشته م .... پارسال خونه ی حاجعلی بعنوان نماد ایرانی گرایی در جمع رفقامون دعوت بودیم .... به اضافه ی اتفاقات خوبی که می تونه توی همچین شبی بیفته ....

چهارشنبه سوری با ترقه هاش و آتیش بازی هاش نیست که تو ذهن آدم می مونه .... بقول قدیمیا هدف همین دور هم جمع شدنه !!

چهارشنبه سوری ولی خیلی شخصیتهاش واقعی بودنا .... همه اونجوری که باید باشن ،باید رفتار کنن و باید حرف بزنن ...

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:17 ب.ظ

اووووخی ... ! ولی بهت توصیه می کنم امسال رو بشین تو خونه! من پارسال یه لحظه بین مرگ و زندگی بودم! ... نه بابا بی خیال! برو حالشو ببر!

سارا دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:20 ب.ظ

برای من چهارشنبه سوری یه خورده یادآور بته و سنگ مرمره... بچه بودیم سیگارت نبود... ترقه های نقلی سفید رنگ رو می ذاشتیم لای دو پاره سنگ صیقلی و... تق !

ولی این سالهای اخیر رو فقط با صدای خمپاره و موشک گذروندم!!! الان بخوام در یه کلمه چهارشنبه سوری رو توصیف کنم می گم «خط مقدم»!

ولی قبول دارم... فیلمش خیلی خوب بود...

نرگس سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:06 ق.ظ

اهم... بابا چقدر شماها رفیقید اینقدر به فکر منید... اره دیدم اون فیلم رو...خوب بود...ارزش یه بار دیدن رو داشت ولی راستش نمیرم بار دوم ببینم... بعد هم من از چهارشنبه سوری فقط این یادمه که مامان بزرگم یه بار خونه ما بود ما به زور بردیمش تو کوچه قدم بزنه طفلکی ده قدم نرفته بود نزدیک بود گریه اش بگیره برش گردوندیم خونه... دیگه نکته خاصی به نظرم نمیرسه جز اینکه تا اونجا که یادمه فردای چهارشنبه سوری بارون میاد بعد بوی خاکستر اتیشها و بارون و اینا... و دیگه.... دیگه همین دیگه... امسال باید یه چیزایی رو بسوزونم تو اتیش اگه حسش باشه

گل یخ سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 11:25 ب.ظ

بچگیام چهارشنبه سوری رو با بچه محلامون تو کوچه میگذروندیم... البته با حضور والدین محترم و از انواع مختلف خمپاره هم خبری نبود!!!
اگه خدا بخواد! پنجشنبه بعد از یه ماه خونه نشینی قرار ه برم چهارشنبه سوری...امیدوارم که خوب باشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد