خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

باغ ترانه

دیروز که از اصفهان بر می گشتیم فرصتی بود مسرورانه که بعد از مدتها یه موزیک مبسوطی توی ماشین گوش کنم ...و تو فرض کن که توی باغی از ترانه به فاصله ی اصفهان تا تهران چند ساعتی رو رفتم و رفتم .... و تو می دونی که هر ترانه یا نه بعضی از ترانه ها با خودش تاریخی داره واسه ی هرکی ...و چه مرور خاطراتی بود بعضی از این ترانه ها ....

خیلی با متن ترانه ها حال نمی کنم .... خیلی دوست ندارم متن ترانه ای رو توی وبلاگم بنویسم ولی بعضیاش منو می برد تا اوووووه !

اگه یه روز بری سفر ..... اسیر رویاها می شم ... بخونه از دیار یاری ... چرا می ری تنهام می ذاری .... اگه فراموشم کنی .... اگه یه روزی نوم تو...........به دل می گم کاری ش نباشه .... اگه بازم دلت می خواد یار یکدیگر باشیم ...مثال ایوم قدیم ... بشنییم و سحر پاشیم .... باید دلت رنگی بگیره .... اگه می خوای پیشم بمونی ...بیا تا باقیه جوونی .... بیا تا پوست به استخونه ....نذار دلم تنها بمونه .... بذار شبم رنگی بگیره دوباره آهنگی بگیره ... بگیره رنگ اون دیاری که توش منو تنها نذاری .....قصه ی یه عشق پاک بود واسه ی من و حالتی غریب در من که چه معصوم بودم و چه شاد و چه کودکانه .... قصه ی دوستیهای تازه و آشناییهای تازه ... قصه ی سال اول دانشگاه و اون شب خونه ی ب. که چهار نفر بودیم و شنگول و چهار جام خالی در کناری ....و سیگاری هم شاید با استرس اینکه کار خوبی یه کار بدی یه بین انگشتان و توی زیرسیگاری می سوخت ....

دیگر نمی آید باز ..فریاد ز بیوفایی .... نمانده غمگساری ... ماندم در این تنهایی .... ماندم در انتظارت ..... ؟؟؟؟ چه بیوفایی ...... :) بوی چمنای پارک ساعی .... بوی جوانی ... بوی دانشجویی .... بوی پرسه های بی هدف چند ساعته .... پریشانی ... داغ ...داغ ... میم می خوند ... جای شهلا یه اسم دیگه رو می برد ...و چهار تا دانشجوی پرانرژی رو ببین که روزی 3-4 ساعت پیاده روی می کنن .....و هرکی کسی رو دوست داره و توی فانتزی های ذهنیش بهش می رسه و نمی رسه .... اون سالها سالهای خوبی بود که هرکی رو دوست داشتی بهش نمی رسیدی و خب طبعا هنوز دوستش داشتی ... سالهای شرم و حیا و معصومیت !!

خیال نکن نباشی ... لیلی فقط تو قصه ست جنون دیگه کدومه ...کی می گه تو نباشی .....بذار همه بدونن که عاشقی دروغه .....تو برده ای می خواستی ....که حرفتو بخونه .... ....... عروسکا بدونین که عاشقی دروغه ...خیال نکن نباشی ..بدون تو می میرم ...گفته بودم عاشقم ... خب حرفمو پس می گیرم ..... یه تالار بزرگ ... یه جشن نوروز .... یه آدمی که من بودم .... و آدمی که او بود ... ورابطه ای که بهم خورده بود ....و عشقی که همه ی کلاس ازش با خبر بودند ... و منی که توی این جشن این آهنگ عصار رو گذاشتم و اویی که وقتی عصار گفت:گفته بودم عاشقم حرفمو پس می گیرم .... از پله ها آمد پایین ... گفتم می آد بالای سن می زنه توی گوشم ...و او در سالن رو کوبید و رفت ...... خیلی آهنگ خوبی بود .... و من ...و من تمام عید رو با این آهنگ حال کردم ... نوروز 80 بود ...

و پارسال چهارشنبه سوری خونه ی ح. .... تب یک احساس جدید .... تب داغ یک عشق قدیمو .... ن. .... داشتم فراموشت می کردم اما باز دوباره دیدمت ....دیدم تو رو خزونم جون گرفت .... و طرح اندام قشنگت .... و دستها و چشمها .... زخم دل دوباره تازه شد ... حسرتم بی اندازه شد .... یا راحتم کن و واسه همیشه ....شوق نگاه خسته مو دوباره دوختی آخر ستاره ....یا راحتم کن و واسه همیشه ...این گل و بکن ز ریشه .... از خیال سرد من برو ..... داشتم فراموشت می کردم اما تا صدات رسید به گوش من شکستم بیصدا چرا ... این قلب سرد و ساکتم دوباره با نگاه گرم و بی ریا و عاشقت زبون گرفت .... و چه ریتم زیبایی داره این آهنگ ....و سالن تاریک ....و پیشانیم داغ ....و رقص زیبایی داره این آهنگ .....

و باز یه شب پر خاطره ی دیگه ... با آذین و فلانی و فلانی .... گردنه .... قلیون .... و خیلی خوب بود .... خیلی خوش گذشت .... یادته اولین لحظه ی دیدار .... گذاشتی من و با دلم گرفتار ... راضی شدی به مردن غرورم .... به یادتم اگرچه از تو دورم .......... من و تنها نذار ... رو قلبم پا نذار .... که مدتها شده بود سرود ملی مون !!! .... موقع خداحافظی یادم نمی ره فلانی رو که می گفت هر وقت منو تنها نذار رو گوش کردی یادم باش ....گفتم اوکی تو هم همینطور !! ...

عزیزم دنیا همینجور نمی مونه .... صبح می شه آفتاب می آد رو بوم خونه ......احمد نبی زاده ... عزیزم دنیا گلستون می شه یک روز .... مهربونی جای کینه رو می گیره .... عزیزم دنیا همینجور نمی مونه .... یه پاترول سبز-شامپاینی ..... ما سه چهار نفر با الف .که تنها گواهینامه دار جمع ما بود ... یه خونه توی ولنجک که تنها خونه ی مجردی ما بود ... عشق پارتی گرفتن ..... دوست دختری که بعدها همسر الف . شد .... کافی شاپ شیث ..... پارک ملت که صبحها می دویدیم!!!! .....ما که نبی زاده رو نمی شناختیم و الف رو مسخره می کردیم که این یارو نوار فروشه توی میدون محسنی هرچی گمنامه توی پاچه ی تو می کنه ... باورت می شه که منصور رو اولین بار همین الف کشف کرد .... با اون آلبوم اینجا غروبه نازنین 2-3 سال قبل از معروف شدنش !!!... پاک بودیم ...

 

یه نیمکت تنها ....یه شعله ی خاموش .... یه لحظه یک رویا ... من و تو در آغوش .... هنوز نفسم بند می آد ... ای وای از این تقدیر .... یکی که ضجه می کنه : بگو منو کم داری بگو .... بگو کمی غم داری بگو ....شب وحشتناکی بود ... دیدن بی پناهی و بدبختی از نزدیک اصلا آسون نیست .... دیدن یه دختر فراری که توی 16-17 سالگی تموم دستاش جای خودزنی باشه اصلا آسون نیست .... اینکه یه آدم به این کم سن وسالی چی کار کرده با خودش که خونریزی معده پیدا کرده .... منو یاد اورژانس بیمارستان شهدا می اندازه این آهنگ ...یاد استرس .... بگو که نامه هامو خوندی .... هق گریه مو شنیدی ... بگو که اشکامو دیدی .... بگو دلت برام تنگ شده ...خیلی بده ...باور کن ...

هنوزهم زیر رگبار ترانه ... کنار خاطرات تو می شینم ....عسل بانو عسل گیسو عسل چشم .... بذار از ابر سنگین نگاهم ...بازهم بارون دلتنگی بباره ....یه خونه ی 60 متری توی پونک .... سه نفر .... یاد یه عشق بر باد رفته .... در کنار لذت آزادی .... هنوز نمی دونم که درسته یا نه ... تردید ... خونه ی ما ... حال جدیدی بود .... سه نفری افتادیم کف خونه روی یه فرش ماشینی صورتی .... سرم چسبیده به یه مبل آبی یه .... حس مبهم ....تازه این آلبوم اومده بود .... همزمان با یه آلبوم ابی و یه لئونارد کوهن که تازه به دستم رسیده بود و عالی بود ..... خونه ی آبی !!

توی یه مسیر اصفهان به تهران تا کجاها رفتم .... داشتم فکر می کردم الان چرا هیچ آهنگی جور نیست با حالم ... اگه بعدا بخوام از این روزا .... روزهای معمولی بهار 85 یادی کنم ......ولی پیدا کردم .... بعد از نطنز .... نرسیده به کاشان ..... جهان ه فکر می کنم خواننده ش ..... دیگه عاشق شدن ..ناز کشیدن فایده نداره .... نداره ....دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره ... وقتی ..ای دل ... به گیسوی پریشون می رسی خودتو نگه دار ..... وقتی ....ای دل ... به چشما ی غزل خون می رسی خودتو نگه دار ..خودتو نگه دار .....ای دل دیگه بال و پر نداری ...داری پیر می شی و خبر نداری ..... وقتی ای دل ... به گیسوی پریشون می رسی خودتو نگه دار .......

اینم همچین ناجور نبود .... دیگه این قوزک پا ...یاری رفتن نداره .... لبای خشکیده م حرفی واسه گفتن نداره .... چشای همیشه گریون آخه شستن نداره ...تن سردم دیگه جایی واسه خفته نداره .....می خوام از دست تو از پنجره فریاد بکشم ....

این بود گردشی در باغ ترانه !!

 

نظرات 8 + ارسال نظر
نرگس دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:17 ب.ظ

گردش در باغ ترانه ها...برای من سرگرمی جالبیه...این دیگه عاشق شدن نازکشیدن فایده نداره...به گمانم اصلش باید مال سرهنگ زاده باشه...
این متنو که میخوندم...یاد وبلاگ قدیمی ات افتادم... شبیه اون موقها بودی...

سورنا دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:13 ب.ظ

هوم ... وقتی آدم ناشناس وبلاگ بنویسه خیلی بهتر می نویسه ....ریبوار می گفت دیگه مثل قدیما نمی نویسی .... و البته خودم گفتم و ازش تایید خواستم ..... روز به روز بد تر از دیروز ....

ابراهیم دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 08:53 ب.ظ

پدرم در اومد تا تونستم آهنگ رو از خاطره .. لحظه .. شخص جدا کنم .. راه حل ساده ای داشت .. در عین حال عذاب آور .. ده بار پشت سر هم آهنگو گوش می دی.. دفعه یازدهم آروم می مونی .. البته کوتاه مدت جواب می ده .. بعضی حسا لعنتی خیلی قوی ان .. دفعه اول که داشتم فراموشت می کردم گوشش می کردم کوبوندم روی زمین ..
عی ای حال .. این مواقع من بیشتر می گویم گردش در باغ نوستالوژی ها ..
اتماس دعا .. سلام مارا به بیرجند برسانید ..

مریم دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:07 ب.ظ

کاش تموم نمی شد! بازم بنویس! ببینم، دی جی هم خودت بودی!!؟؟؟ آهنگای عالی ای رو انتخاب کردی. خیلی عالی.
آره شک نکن اون آهنگو جهان خونده ... البته تازیگیا ... قدیماشو خبر ندارم ... من یه مدت با این جهان زندگی می کردم! ... دلمو زد دیگه!
.... راستی! اصفهان خوش گذشت!؟ ... من که خاطره های شما رو پیدا نکردم اونجا ... یعنی دیر گفتی! خودت برو سراغشون ... گرچه توصیه نمی شه اصلا!

... امممم ... اینم از اون نوشته هاست که به قول سارا باید مزه مزه ش کرد ... نمی دونم چرا.

مریم دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:08 ب.ظ

راستی ... با این موضوع ناشناس بودن خیلی موافقم ... خیلی ... درباره ی خودم اما.

سارا دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:49 ب.ظ

خدا خیر بده به این جاده ها... من از مسافرت، بخش تو ماشینش رو بیشتر دوست دارم... شاید برای همین گردش در باغ ترانه...
نمی دونم چرا... ولی آدم وقتی در حرکته راحت تر می تونه ذهنش رو پرواز بده...

سورنا سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ق.ظ

نه دی جی خودم نبودم ...ولی ام پی تری ای که داداش کوچیکه آورده بود همه چی داشت ....

گل یخ سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:35 ق.ظ

من توانایی گوش کردن به ترانه های خاطره دارو ندارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد