قبل از اینکه برم یک آشنایی گفت بهار کویر قشنگه ... و من گفتم نه ... کویر جز شبهای رویایی هیچ کوفتی نداره ... ولی واقعا بهار کویر قشنگه ... یعنی قابل مقایسه نیست به زمستان کویر .... چه برسه به تابستان کویر !!! ... سبزی کاجها و چنارها و خار ها حتی (تا حالا خار سبز دیده بودین ؟ این خاری که ما می بینیم و چهارشنبه سوری می سوزونیم یه زمانی سبز بوده ) ... گلهای خودروی وحشی ... انگار وسط اقیانوس خاک جلبکهای زرد و سبزی هستند که به زندگی امیدوارت می کنن ... دیگه ملخهایی هم که جلوی پات جست و خیز می کنند عزیزند چون انگار شادمانی بهاره توی پاهاشون فوران می کنه ... می تونی حتی به هزارپایی که روی یه شاخه ی خار لم داده و آفتاب می گیره هم خیره بشی .... هه ...چه رومانتیک !
دیشب آذین گفت مریخ توی آسمون پیداست ... نارنجی ... و من نمی دونستم توی پهنه ی بی انتها و ژرف آسمون کویر کجا باید دنبال مریخ بگردم .... اتفاقا اومدم بیرون از اتاقم ... و پنج دقیقه ای گشتم دنبالش ولی فقط دیدم : آسمون به این گتی (به فتح اول ) گوشه ش نوشته .... هرکی یارش خوشگله ... جاش تو بهشته !
یک هفته گذشت و دیگه چیزی به بازگشت نمونده !!!
خوش باشید !
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.
خیلی دور خیلی نزدیک رو که میدیدم ... با اون کویر... با اون سایه هاش که دور میشد و نزدیک... اخ دلم میخواست اونجا بودم... خوبه...
من خار سبز دیدم... گفتم بگم که دیدم مبادا نگفته ازدنیا برم :))
تو نرفته کجا میخوای برگردی؟؟؟؟؟؟؟:)
پست پایین رو تازه دیشب خوندم... حرفی نیست برای گفتن... اشاره ات به این نکته خوبه ... اما اینقدر این قضیه وسعت داره که اگه بخوای بگی به اندازه تمام این روزها و سالها حرف هست... و باید تمام عمرت رو افسوس بخوری... ولی خوبه... میدونی سورنا... نمیدونم چی شده اما این چند تا پست اخر... یه جور دیگه است...شاید هم من یه چور دیگه شدم...چه میدونم
بهار معمولا همه جا قشنگه ولی بعضی جاها قشنگتره! یکیش تو ولایت منه و اون یکی جا تو کویره!!!!
تو آسمون صاف پر از ستاره کویر تو هم عجب جمله هایی پیدا کردی... فکر کنم اولین کسی هستی که چنین کشفی کردی یانکنه خاصیت خدمت رفتنه ؟!!!!!!!!
این نگاه ژرف واقعا قابل تحسینه!!!... جدی می گم!... خیلی خوبه که آدم وقتی مریخ رو پیدا نمی کنه لااقل دست خالی بر نگرده تو اتاق...!
بهار هم... کلا قشنگه... اینجا و اونجا نداره...
شاد باشی...
تو دلتم می گیره؟...وقتی دلت می گیره چی کار می کنی؟...
به دوست بدون نام : وقتی دلم می گیره وعده ای رو که برای ترک سیگار با اراده ی خودم بسته بودم زیر پا می ذارم ... وقتی دلم می گیره می نویسم و خب توی خفقان وبلاگ نداری پس توی یا روی (کاغذ سفید سطح داره یا عمق؟) کاغذ می نویسم... البته خیلی وقته که کم دلم می گیره ... یا دلم کم شده یا راهش باز شده ....
یه کم به خودم امیدوار شدم .. داشتم از اراده ام بالکل نا امید می شدم .. این وعده ترک سیگار با اراده خود .. بعضی وقتا می شکنه .. به قاعده یک شب یک پاکت .. و بعد دوباره فردا صبح اراده می کنی ..