خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

من می گم هرکی با ماهش ...تو می گی بارگناهش ؟

پدرخوانده ی سیسیلیها رو گرفتن .... اعتماد ملی عکسی رو صفحه اول انداخته بود که پلیسها چهره شون رو مخفی کرده بودند ....و پدرخوانده با لبخند و نگاهی عمیق توی دوربین نگاه می کرد .....

امشب ماه به اندازه ی اون روزهای قدیم توی آسمان بود .... قد سر آقای چلتوب دوزانی .... آقای چلتوب دوزانی در آسمان ... هه ...باورت نمی شه ... همین دیروز دیدمش ..... با اون صورتش که عین ماه بود ....سر کوچه داشت تسبیح می انداخت و با اون یکی دستش گاهی زنجیر می چرخوند ،گاهی تخمه می شکوند ،گاهی رژلبی دستش می گرفت و رژلب های کمرنگ شده پسرها رو که از توی پارک رد می شدن پاک می کرد .... زیر لب هم چیزی رو زمزمه می کرد که البته نفهمیدم چی بود ... چون صورتش مثل ماه می مونه و اصلا لبش پیدا نیست .... این آقای چلتوب دوزانی کلا آدم بد بختیه ... یعنی بد بخت شده .... انگار خدا از آسمون هرچی بدبختی ه ریخته سرش .... از وقتی دخترش با یه درخت سیب  ژاپنی فرار کرد رفت توکیو اینجوری شد .... زنش مرد ... سه تا پسرش بر اثر یه سرطان خیلی نادر و غیر ژنتیکی صورتشون مثل خورشید شد و دیگه نمی شد توی صورتشون نگاه کنی .... همچین نور توی چشمت می زد که می خواستی کور شی .... از گرماش خونه ش ذوب شد .... همیشه می گفت می رم اون بالا ببینم این منجنیق فلک رو می شه از کار انداخت یانه ... امشب دیدمش .... امشب ماه به اندازه ی اون روزهای قدیم توی آسمان بود .....

قهوه فروشی ریو در خیابان جمهوری نرسیده به استانبول قدیمی ترین قهوه فروشی تهران است با قهوه های خیلی خوب ...فرانسه و ترک .... بخرید و بخورید ...آمممما ...زیاده روی نکنید !

نظرات 5 + ارسال نظر
فقط کلیک جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:15 ب.ظ http://www.adinehbook.com

دوست داری پولدار بشی؟ هر کلیک 80 ریال!

سارا شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:59 ب.ظ

:)) این چی بود الان؟! آقای چلتوب دوزانی...!

برای این پست می شه یه تابلوی دو متر در یک متر و چهل کشید... به سیک پست مدرنیسم... طوری که آسمان تابلو سرمه ای باشد و نقش یک ماه سفید رنگ با خستگی حرکت دورانی دست نقاش آن بالا بنشیند... چند خورشید شکسته این پایین... شبیه خورشید شکسته ای که ممیز تصویر کرد... و دختری حلقه زده دور یک درخت... گم شده در پس خم دیوار... شاید با یک پیراهن قرمز رنگ و چین های نامرتب دامن... تابلوی نابی می شه ها... روش فکر کن...

نرگس شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:10 ب.ظ

چیزه...من بعد از اینهمه مدت الان نمیدونم چطوری میشه با رژ لب رژ لب پاک کرد...
من که کلا نگرفتم قضیه چیه...تا من باشم دیگه بی خیال انگیزه بشم و این حرفا...
میگم خب اینکه صورتش عین ماه بوده... خب خیلی هم نباید غیر ژنتیکی بشه صورت عین خورشید بچه هاش...اگه زنش زنده بود شاید میشد بررسی کرد..البته شما دکتری...ما رو چه به این حرفا...ما همون بریم به طیفامون برسیم
شاد زی...

گل یخ شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:18 ب.ظ

وقتی ماه به اندازه روزهای قدیم تو آسمون می شینه تحمل کردن روزهای جدید خیلی سخت تر می شه....
بیچاره آقای چلتوب.... این همه خورشیدو تو یه خونه تحمل کردن باعث توکسیسیته می شه!!!!

مریم یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:11 ب.ظ

هی! نمی دونم چرا اینقدر دارم با این پاراگراف دوم حال می کنم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد