هر عکس ثبت یک لحظه ست .... لحظه ی یه دونه ی خاص همون عکس.... و چقدر دورم از اون روزها ... حس اون لحظه ها برام آشناست ُولی تنها آشناست .
هر کسی با هر نشانه ای ، عکسی می شود در قاب ذهنت .... و هرچه قدیمی تر سیاه و سفید تر !... و خاطر من پر است از عکس پانداها ....
خیلی قدرت می خواهد که در باتلاق بیفتی و بیرون بیایی .... ولی بیش از قدرت شانس می خواهد ..... و شانس برتر از قدرت آمد پدید .....
دریای سیاه در دریای سرخ غرق می شود ... حتی شناکردن خودت هم در دریای سرخ حال دیگری دارد ..... غرق شدنت هم حالی دارد به شرطی که غرق شوی و بمیری ،خلاص (بکسر خ ) نه اینکه بیهوش و خراب و افکنده بیفتی روی دست دیگران .....
شب خوش ...
پ.ن.خیلی دوست دارم چرخهای این درشکه بگردد ، تازیانه یا روغن یا چی ؟
یا... می تونی از درشکه بپری پایین... فکر کنم اینجوری از همیشه تندتر بره ! ;)