جدول حل کنی و با یک دوست ۱۷ ساله از ایده ی فیلم سازی بر اساس شعر مسافر سهراب حرف بزنی و دوستهای یک سال ندیده رو ببینی و قهوه بخوری و سیگار بکشی و سیگار بکشی و سیگار بکشی .... از وقتی هوا گرم شده دیگه هر کی که می خوادیه خورده فرق کنه با بقیه براش نمی صرفه که بکوبه بیاد جمهوری .... کافه خلوت شده ... هرم حرارت که از آسفالت بر می گرده توی صورتت هم باعث نمی شه تا نشستی قهوه فرانسه رو سفارش ندی .... توی راه که می رفتیم ضبط ماشین می خوند :ای دل دیگه بال و پر نداری ... داری پیر می شی و خبر نداری .... وقتی بر می گشتیم دل خیال جوونی به سرش زده بود که آدمی که آدم نباشه آدم نمی شه ! ....پنجشنبه ها توی بیرجند از بعد از ظهر مث مرغ پرکنده می شدم .... خیالم توی خیابون نادری پرواز می کرد ... توی خیالم از کافه که بیرون می اومدم قهوه ی ۵۰ درصد از ریو می خریدم و بعدشم شاید سری به استانبول تا دنبلانی هم بخریم برای آخر شب خونه ی حاجعلی کنار بازی ورق و قینوس گفتن و تا صبح فک زدن و خندیدن ....دنبلان رو با قهوه کمتر می خورن ولی کی قسم خورده ؟ کی باور کرده؟ ما می خوردیم و می شد ....
پ.ن. سارای عزیز ! خیال از درشکه پیاده شدن ندارم ... ما از اسب هم که بیفتیم از اصل نمی افتیم و از ازل اصل ما را سوار بر درشکه ساخته اند .... حالا درشکه اش ساکن باشد ... ثابت باشد .... گو اینکه از اسب هم نیفتاده ام .....
نتیجه گیری : بین خطوط را که بخوانی فحش است و فضیحت .... هنوز با خودم کنار نیامده ام که به کسی توی رویش بگویم مادر فلان خفه شو ...
و راضی نشو سورنا .. به محض اینکه رضایت دهی که بخ طرفت بگویی مادر فلان .. به خصوص اگر واقعا مادر فلان باشه .. اولین کاری که می کنه اینه که خواهر و مادر خودتو میاره جلوی چشمت .. و بقیه فامیل .. درست مثل تف سر بالا .. حداقل اگه قراره از اینها مایه بزاری .. بزار اون شروع کنه .. می تونی با فحشای دیگه ای ترتیبشو بدی ..
فاز دپرس می زنی چرا؟...
از قضا فازم دپرس نیست .... یه چیزی بین عصبانیت و خرسندی !
شدنش که میشه اما کیفیت بعد از شدنش؟؟؟!!!!!!! دنبلان ... قهوه... آدم چه چیزا که میشنوه ... و نمیشنوه... خب انگاری نه تنها تو کویر احساسات رقیقه میزنه بالا انگار قوه تخیل هم بد جوری خودنمایی میکنه..اتفاقا خوبه... زندگی تو تخیل به ادم نیرو میده واسه زندگی تو واقعیت...
سورنای عزیز! احساس نمی کنم نیاره در دفاع از حرفی که زدم چیز بیشتری بگم... خوشحال می شدم اگه چنین ایده ای اختراع خودم بود... ولی متاسفانه این، یه واقعیت ساری و جاریه !!!... چه مورد قبول بیفته چه نیفته...!
نمی دونم چرا در جواب «یا چی» سریع چنین چیزی به فکرم رسید... شاید تفسیرش این باشه که من خودم از اسب افتاده ام !!!... با کله !
فیلم بر اساس شعر مسافر هم ایده قابل تاملیه... این هفده ساله ها هم موجودات قابل تاملی هستن...
پیر شدیم رفت...!
آهان راستی یادم رفت: اگه به کسی نمی گی «فلان» تا اون هم یه وقت عین حرفت رو بهت بر نگردونه باید بگم که: خسته نباشی !!!...
(البته اگه اینجوریه...)
اگه سوئ تفاهمی شده نمی دونم چی کار کنم ... نمی دونم مهمه وقتی سوء تفاهمی می شه اصن یا نه ....می دونم که شده،و نمی دونم باید بگم از تو انتظار نداشتم یا نه؟ شایدم قلم من تو این چند مدت که از درشکه پیاده بودم عوض شده که تو هم نمی فهمی چپ و راست رفتناشو .... یه نمونه ش این که دوست ۱۷ ساله منظورم دوستی بود از ۱۷ سال پیش !! این یه نمونه ش !
اوکی من تسلیمم !!!... انگار حتی یه کلمه رو هم درست نفهمیدم !!!
چه خوب...
ببین مهم نیست!...میفهمی چی می گم؟!!!....