آقای فلانی از کودکی سرشار از استعداد بود ...... پنجم دبستان که بود امتحان سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان را داد و در مدرسه ی علامه حلی حسن آباد و بعد چهارراه لشگر یک نیمکت به نامش کردند .... علاقه ی او به سینما اینقدر بود که خیلی پشت سد کنکور معطل نماند .... می شد رشته ات همان علاقه ات باشد و علاقه ات نه یک حرفه ،نه یک تیتر ،یک هنر باشد .... آقای فلانی تا فوق لیسانس را در ایران خواند ..... در حول و حوش سی سالگی وقتی نمی توانست جامعه را تحمل کند در یک کشور شرق اروپا ،جایی که در سواحلش دانشجویان ایرانی پولدار برای خریدن مهندسی چند ده میلیون تومان ظرف چند سال پول بابت آبجو و علف و دانشگاه و دوست دختر خرج می کنند یک دکه باز کرده .... شاید بشود پول در آورد ....
آقای فلانی پای پله های هواپیما می گفت اگر کارش نگیرد بر می گردد ایران و پیشنهاد یکی از دانشگاه ها را برای کسب کرسی استادی می پذیرد .....
بابا این آقای فلانی واقعا حقش بوده که تو علامه حلی به عنوان یه استعداد درس بخونه .. چون بعد از اون همه تلاشی که تو این مدرسه و سایر اماکن مشابه انجام میشه که کسی به جز دکتر و مهندس چیز دیگه ای نشه تونسته بشه یه چیز دیگه و تازه هنوز به یاد میار ه که به چی علاقه داشته.... این بر خلاف رشته داخلی و جراحی به حداقلی از ای کیو محتاج نیست.... به حجم عظیمی از ای کیو محتاجه !