خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

خفته بر سیم خاردار ،بیشه ی بنفشه (و گوجه فرنگی)

اینجا سایکو-سوشیو آنالیز بیداد می کند یا می خواهد بکند

من ِ او

وقتی کسی من ِ کسی را از او می گیرد یعنی چه؟ آیا اصلن بد است؟ آیا آن فرد قدرت خدایی دارد؟ آیا مرثیه ای است در رفتن روح از بدن؟ آیا واقعیتی است برّان یا چالشی است بر انتقاد بیدارگر؟ آیا اساسن انتقاد بیدارگر است ؟ آیا من ِ من از ذات من است یا عرضیاتی چسبیده به من ،استفراغ آنچه خورده ام از شیر مادر تا سیلی از پدر دختر همسایه ؟ آیا عرضیات به انتقاد جواب می دهد؟ آیا ذات به انتقاد جواب می دهد؟ وقتی کسی من ِ خود نباشد کی ست؟ چی ست؟ وقتی کسی من ِ خود باشد کی ست؟ چی ست؟

اگر من ِ تو غلو کردن است آیا بهتر نیست که نباشی، من ِ دیگری باشی؟

ارزش هایی در زنده گی هست که به شان مقیدیم ....ارزش هایی هست که اعتقادی به شان نیست .... ولی تقید ماهیتی عاقلانه تر از اعتقاد دارد .... وقتی به چیزی اعتقاد نداری و برای بهتر شدن زنده گی به آن تن می دهی نشانه ی ذره ای دوراندیشی است (که همین دوراندیشی از چیزهایی ست که به آن اعتقاد نداریم ولی در قیدش ...چرا) ... چراغ قرمز چیزی نیست که بشود به ش اعتقاد داشت ولی اگر جریمه ای هم نباشد من موافقم که بایستم پشتش ....

وقتی خوب است که فرهیخته به نظر بیایی می توانی به دروغ فیلم ها یا کتابهای ندیده و نخوانده را دیده باشی .... معلم ادبیات راهنمایی مان می گفت هرازگاهی به کتابفروشی رفتن برای اینکه حتا فقط پشت جلد کتابها را ببینی و نویسنده را بشناسی بد نیست .....اینکه تو به دروغ خود را فرهیخته جا بزنی به کجای این دنیا بر می خورد .... نه طرف مقابلت کوچک می شود نه به کسی لطمه ای وارد می شود ....  در این جامعه ی انسانی چند میلیاردی یکی که موری است در میانه ای چند میلیمتر بزرگ می شود ....دروغ های بی ضرر ....

وقتی خوب است که اینکاره(هر کاره ،همه کاره) به نظر بیایی می توانی به دروغ یا غلو سیاهه ی بلندبالایی از کارهای نکرده را کرده جلوه دهی و دهان آن آدمی که به شنیدن خاطرات خلاف بازی و لات بازی و شارلاتان بازی و شامورتی بازی دهانش باز می ماند را باز بمانانی!! چه زیانی دارد؟

.......

اخلاق برای جامعه مفید است ..... صداقت و صافی و خلوص و شرافت و وفاداری و نجابت از اخلاق می آید .... اینکه فکر کنی و همه ی اصول اخلاقی را نقد کنی یک بحث اینکه اخلاق را زیرپا بگذاری یک بحث دیگر ...... اینکه اصول اخلاقی به تخمت هم نباشد یک بحث دیگر .... اینکه برایت بی اهمیت نباشد ولی توان پایبندی نداشته باشی یک بحث دیگر ..... اینکه نتوانی تحمل کنی انتقاد را یک بحث دیگرتر .....

دین برای جوامع کارکرد دارد .... طبقه ی پست بدون دین مثل گرگ به جان هم می افتند .... اخلاق را از راه دین به آنها تزریق کردن چاره ی ضعیفتران است  (یعنی کسانی است که دنیایی مثل جنگل چیزهای زیادی را از آنها می گیرد چیزهایی مثل ثروت، فردیت، فضای مناسب برای فکر کردن و ....) .... جوامعی که پیش از رسیدن به بلوغ نسبی فکری دین را از همه ی عرصه ها بزدایند جنگل مولایی می شوند که بیا و ببین ....

همه چیز نسبی است .... کی دروغ نگفته ؟ کی دزدی نکرده ؟ کی مادر ق.... بازی در نیاورده ؟ یکی نمره ی اخلاقش ۱۱است و یکی ۴ ..... آن نمره ی ۴ هم می تواند از آن نمره۱۱ی ایراد اخلاقی بگیرد .....همه چیز نسبی ست دوست من .... تو هم از من ایراد بگیر .... اگر گفتم حق نداری یک نمره دیگر هم از من کم کن ..... من با ۱۰ هم قبول می شوم.

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:54 ب.ظ

مرسی سورنا ..
پاراگراف آخرت ماله کشید به متن بالا سرش .. نفست برید اومدی رو آب نفس بگیری یا چی ؟
وقتی نسبی یه که دیگه نمره نداره پسر .. قبول ی و رد هم نداره .. تو دوست داری قبول باشی می گم قبولی .. فکر می کنی این جوری راحت میشی ؟

می دونی .. زندگی کردن تو صفر متر بالای گه اصلا کار آسونی نیست ..

بقیه اش هم .. دنبال منت می گردی .. یا یکی بهت گفته که بگردی ؟

اگه من تو غلو کردن کسی غلط می کنه بگه باش یا نباش .. اما اگه خودت حالت به هم خورد چی ؟

می دونی .. همه این قضایا به چشمها ربط داره .. هر وقت چشماتو بستی یه کاری کردی بدون که اون من تو نبوده ..

سورنا شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:31 ب.ظ

نفسم نبرید .... حالم به هم خورد .... خزه ها و لجن ها لمس لزجی دارند .... کف پای من عادت به خار هم داشته باشه ، توی بیابون هرجا ماری دیده فرار کرده که لهش نکنه ..... حداکثر باهاش گفتمان کرده .... زبون مار کف پا رو قلقلک داده ، نیش مار آش و لاشش کرده ولی داستان مار و کف پا داستانی یه که توش اگه از له کردن هم فراری باشی مار ه احساس له شدگی می کنه .... مار لورده است .... پا نداره که .... تا آخر عمر خزیدن خودش درد بزرگی یه ....

سارا یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ق.ظ

به نظرم پاراگراف آخرت با چیزی تناقض نداشت که تازه در تائید پاراگراف های قبلی بود...

به نظرم وقتی کسی من کسی را از او می گیرد خیلی بد است !... و آن شخص (گیرنده) قدرت خدایی ندارد... قدرت اهریمنی دارد و باید از وی بر حذر بود. نقطه.

این پست هم شبیه مسابقه صبح جمعه بود با سوالهایی که از یه جایی شروع می شد و حرکت می کرد و به جای دیگری ختم می شد...! این همه فوران کردن در عصر بیست و هشتم مرداد ماه ۱۳۸۵ بسی جالب است !
خوش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد